حرفهایی برای نگفتن

هر کس توتمی دارد توتم من قلم من است

خانـ ه لینـ ک ایمیـ لـ پروفایـ لـ طـراح



پسر: پدر چه مینویسی؟

پدر: درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه مي نويسم، مدادي است که با آن مي نويسم. ميخواهم وقتي بزرگ شدي، مثل اين مداد بشوي.
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چيزخاصي در آن نديدو گفت:
-اما اين هم مثل بقيه مداد هايي است که ديده ام !
پدرگفت: بستگي دارد چطور به آن نگاه کني، در اين مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بياوري ، براي تمام عمرت با دنيا به آرامش مي رسي :
صفت اول:
مي تواني کارهاي بزرگ کني، اما هرگزنبايد فراموش کني که دستي وجود دارد که هر حرکت تو را هدايت مي کند. اسم اين دست،خداست، او هميشه بايد تو را در مسير اراده اش حرکت دهد.
صفت دوم:
بايد گاهي از آنچه مي نويسي دست بکشيو از مداد تراش استفاده کني. اين باعث مي شود مداد کمي رنج بکشد اما آخر کار، نوکشتيز تر مي شود (و اثري که از خود به جا مي گذارد ظريف تر و باريک تر) پس بدان کهبايد رنج هايي را تحمل کني، چرا که اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شوي.
صفت سوم:
ممداد هميشه اجازه مي دهد براي پاک کردن يک اشتباه، از پاک کن استفاده کنيم. بدان که تصحيح يک کار خطا، کار بدي نيست،در واقع براي اينکه خودت را در مسير درست نگهداري، مهم است.
صفت چهارم:
چچوب يا شکل خارجي مداد مهم نيست،زغالي اهميت دارد که داخل چوب است. پس هميشه
 
 
 
باش درونت چه خبر است.

و سر انجام پنجمين صفت مداد:
هميشه اثري ازخود به جا مي گذارد. پس بدان هر کاری که در زندگي ات مي کني، ردي به جا مي گذارد و سعيکن نسبت به هر کار ، هشيار باشي وبداني چه مي کني

♥ شنبه 26 اسفند 1391 15:52 بـ ه دستانــ توتم ♥

حتی سایه ات هم در زمان تاریکی تو را تنها میگذارد ...

به هیچکس و هیچ چیز در این دنیا وابسته نباش ...

♥ شنبه 26 اسفند 1391 11:54 بـ ه دستانــ توتم ♥

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است

دلم برای کسی تنگ است که نیز نمی دانم او کیست

دلم برای کسی تنگ است که نیز می دانم روزی می اید


برچسب‌ها: سوسنگرد/ چت سوسنگرد/ سوسنگردیا/ سوسن/ سوسنگردیها,
♥ شنبه 26 اسفند 1391 11:41 بـ ه دستانــ توتم ♥

هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود ، چیزی یاد نگرفتم 
                                                        
  ( دکتر علی شریعتی )

 

♥ جمعه 25 اسفند 1391 14:17 بـ ه دستانــ توتم ♥

 

 

با یک شکلات شروع شد . من یک شکلات گذاشتم کف دستش ، او هم یک شکلات گذاشت توی دستم . من بچه بودم ، او هم بچه بود . سرم را بالا کردم . سرش را بالا کرد . دید که مرا می شناسد . خندیدم . گفت : « دوستیم ؟» گفتم :«دوست دوست» گفت :«تا کجا ؟» گفتم :« دوستی که تا ندارد » گفت :«تا مرگ؟» خندیدم و گفتم :«من که گفتم تا ندارد» گفت :«باشد ، تا پس از مرگ» گفتم :«نه ،نه،گفتم که تا ندارد». گفت : «قبول ، تا آن جا که همه دوباره زنده می شود ، یعنی زندگی پس از مرگ. باز هم با هم دوستیم. تا بهشت ، تا جهنم ، تا هر جا که باشد من و تو با هم دوستیم .» خندیدم و گفتم :«تو برایش تا هر کجا که دلت می خواهد یک تا بگذار . اصلأ یک تا بکش از سر این دنیا تا آن دنیا . اما من اصلأ تا نمی گذارم » نگاهم کرد . نگاهش کردم . باور نمی کرد .می دانستم . او می خواست حتمأ دوستی مان تا داشته باشد . دوستی بدون تا را نمی فهمید .

 

×××

 

گفت : «بیا برای دوستی مان یک نشانه بگذاریم» . گفتم :«باشد . تو بگذار» . گفت :«شکلات . هر بار که همدیگر را می بینیم یک شکلات مال تو و یکی مال من ، باشد ؟» گفتم :«باشد»

 

هر بار یک شکلات می گذاشتم توی دستش ، او هم یک شکلات توی دست من . باز همدیگر را نگاه می کردیم . یعنی که دوستیم . دوست دوست . من تندی شکلاتم را باز می کردم و می گذاشتم توی دهانم و تند تند آن را می مکیدم . می گفت :«شکمو ! تو دوست شکمویی هستی » و شکلاتش را می گذاشت توی یک صندوق کوچولوی قشنگ . می گفتم «بخورش» می گفت :«تمام می شود. می خواهم تمام نشود. می خواهم برای همیشه بماند»

 

صندوقش پر از شکلات شده بود . هیچ کدامش را نمی خورد . من همه اش را خورده بودم . گفتم : «اگر یک روز شکلات هایت را مورچه ها بخورند یا کرم ها ، آن وقت چه کار می کنی؟» گفت :«مواظبشان هستم » می گفت «می خواهم تا موقعی که دوست هستیم » و من شکلات را می گذاشتم توی دهانم و می گفتم :«نه ، نه ، تا ندارد . دوستی که تا ندارد.»

 

×××

 

یک سال ، دو سال ، چهار سال ، هفت سال ، ده سال و بیست سال شده است . او بزرگ شده است . من بزرگ شده ام . من همه شکلات ها را خورده ام . او همه شکلات ها را نگه داشته است . او آمده است امشب تا خداحافظی کند . می خواهد برود آن دور دورها . می گوید «می روم ، اما زود برمی گردم» . من می دانم ، می رود و بر نمی گردد .یادش رفت به من شکلات بدهد . من یادم نرفت . یک شکلات گذاشتم کف دستش . گفتم «این برای خوردن» یک شکلات هم گذاشتم کف آن دستش :«این هم آخرین شکلات برای صندوق کوچکت» . یادش رفته بود که صندوقی دارد برای شکلات هایش . هر دو را خورد . خندیدم . می دانستم دوستی من «تا» ندارد . مثل همیشه . خوب شد همه شکلات هایم را خوردم . اما او هیچ کدامشان را نخورد . حالا با یک صندوق پر از شکلات نخورده چه خواهد کرد ؟

 

♥ یک شنبه 20 اسفند 1391 14:2 بـ ه دستانــ توتم ♥

 

 
 
 
 
مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر.
هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی داني.
یادت باشد گاهی اوقات بدست نیاوردن آنچه می خواهی نوعی شانس و اقبال است.
از صمیم قلب عشق بورز. ممکن است کمی لطمه ببینی، اما تنها راه استفاده بهینه از حیات همین است.
در مورد موضوعی که درست متوجه نشده ای قضاوت نکن.
وقتی از تو سوالی را پرسیدند که نمی خواستی جوابش را بدهی، لبخند بزن و بگو:  "برای چه می خواهید بدانید؟"
هرگز موفقیت را پیش از موقع عیان نکن.
 
 
 وقتی احساس خستگی می کنی اما ناچاری که به کارت ادامه بدهی، دست و صورتت را بشوی و یک جفت جوراب و یک پیراهن تمیز بپوش. آن وقت خواهی دید که نیروی دوباره بدست آورده ای.
 
 هرگز پیش از سخنرانی غذای سنگین نخور.
 راحتی و خوشبختی را با هم اشتباه نکن.
 سعی کن از آن افرادی نباشی که می گویند : " آماده، هدف، آتش "    
 هر وقت فرصت کردی دست فرزندانت را در دست بگیر. به زودی زمانی خواهد رسید که او اجازه این کار را به تو نخواهد داد.
 چتری با رنگ روشن بخر. پیدا کردنش در میان چتر های مشکی آسان است و به روزهای غمگین بارانی شادی و نشاط می بخشد.
 هیچوقت در محل کار درمورد مشکلات خانوادگی ات صحبت نکن.
در حمام آواز بخوان.
در روز تولدت درختی بکار.
طوری زندگی کن که هر وقت فرزندانت خوبی، مهربانی و بزرگواری دیدند، به یاد تو بیفتند.
بچه ها را بعد از تنبیه در آغوش بگیر.
فراموش نکن که خوشبختی به سراغ کسانی می رود که برای رسیدن به آن تلاش می کنند
هنگام بازی با بچه ها بگذار تا آنها برنده شوند.
شیر کم چرب بنوش.
فروتن باش، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی خیلی از کارها انجام شده بود.
 
 
 
 
از کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، بترس.

 

♥ جمعه 18 اسفند 1391 10:25 بـ ه دستانــ توتم ♥

 

 

دفتر عشـــق كه بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو كار تو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیكنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاكیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریكــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خـــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقـــت بود
بشنواین التماس رو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ


 

 

♥ پنج شنبه 17 اسفند 1391 17:29 بـ ه دستانــ توتم ♥

♥ دو شنبه 14 اسفند 1391 10:34 بـ ه دستانــ توتم ♥

کاش
می دانستی؛
مردانه
بغض می کنم تا
زنانه
نازم را
بکشی!


♥ شنبه 5 اسفند 1391 19:4 بـ ه دستانــ توتم ♥


طراح : صـ♥ـدفــ